Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جام جم آنلاین»
2024-04-27@22:14:23 GMT

داستان نام‌ها

تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۸۸۰۸۰۲

داستان نام‌ها

اتفاق

​​​​​​​حادثه‌ای در روز مه‌آلود

شنیدن داستان نام مجموعه افرا که روزبه حصاری نقش یک محیط‌بان را ایفا می‌کرد، خالی از لطف نیست. فرزاد فرزانه، نویسنده سریال گفته که نام افرا برگرفته از همان درختی است که مرگ پیمان و شلیک مسعود به او زیر آن اتفاق می‌افتد اما نکته اساسی برای نام‌گذاری، این بود که در آن روز مه‌آلود، هیچ کسی حادثه را به درستی ندید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مسعود در میان درد اصابت گلوله به کتفش و مه غلیظ شلیک کرد، پیمان در حال گریز بود، مهران در فاصله‌ای دورتر قرار گرفته بود و علیرضا و کوروش نیز بعد از وقوع حادثه به صحنه رسیدند. در این میان نزدیک‌ترین شاهد به اتفاق، درخت افرا بود. 

یادآوری

مفسد اقتصادی پلاستیکی

دیده‌اید در خبرهایی که از مجرمان به ویژه مفسدان اقتصادی منتشر می‌شود تا مدت‌ها نام‌شان را با ابتدای حروف اسم و فامیل‌شان بیان می‌کنند. سریال نون خ در فصل اول همین را دستمایه کمدی قرار داد و اسم نورالدین خانزاده که به اهالی ده بدهی داشت را به «نون خ» تقلیل داد. در بخشی از قصه هم وقتی نورالدین در پی یک سوءتفاهم و برای ارائه پاره‌ای از توضیحات به نیروهای امنیتی بازجویی می‌شود، خود را ملقب به نون خ معرفی می‌کند. نام سریال چنان با مخاطبان ارتباط برقرار کرد که در فصل‌های بعدی هم همین عنوان برای سریال باقی ماند. درحالی که ممکن است بسیاری دلیلش را فراموش کرده باشند.

درنگ

کلیشه‌های پردردسر

«هشت و نیم دقیقه» یكی از سریال‌‎هایی بود كه شخصیت اصلی‌اش یكتا نام داشت و ظاهرا ابتدا قرار بود نام سریال هم از اسم شخصیت اصلی برداشته شود، اما گفته شد بر اساس دوری‌كردن از همین كلیشه‌ها، این نام را پیش از رسانه‌ای‌شدن تغییر دادند و نامی خلاقانه‌تر برایش انتخاب كردند كه اتفاقا همراستا با قصه بود.

پنجره

کنجکاوی همراه با ترس

شاید برای اولین بار این سوال برای بینندگان پیش آمده که چرا گاندو؟ در حقیقت گاندو نام یکی از گونه‌های کروکدیل در ایران (به خصوص جنوب شرقی) است. این گونه خطرناک شکارچی کمین با قدرت بسیار زیاد است. نام سریال گاندو به کارگردانی جواد افشار در مرحله نخست باعث ایجاد حس کنجکاوی و در مرحله بعد دلیل نام‌گذاری سریال نیز برای بیننده روشن می‌شود. در واقع مخاطبانی که این سریال را دنبال می‌کردند با تماشای سریال متوجه شدند که چرا گروه سازنده روی این نام متمرکزند و برای‌شان جالب بود که چه نام بامسمایی برای این سریال انتخاب شده است. این سریال هنگام پخش توانست نظر بسیاری از بینندگان را جلب کند. تاکنون دو فصل از این سریال پخش شده و مدیر سیمافیلم در آخرین نشست خبری که با اهالی مطبوعات داشت، اعلام کرد که قصد دارند فصل سوم از سریال گاندو را هم بسازند. فیلمنامه این سریال بر اساس مستندات و وقایع تاریخی و کشف جاسوس‌های داخل و خارج از ایران است و همچنین به موضوع آقازاده‌ها نیز اشاره‌هایی می‌کند. در مجموعه گاندو اسامی افراد و اشخاص حقیقی در آن عوض شده‌ است. به‌طور مثال بخشی از سریال در ارتباط با جیسون رضاییان است.

مکث

ماجرای زنان پروانه‌ای

مسلما انتخاب نام برای مجموعه‌های مستند قصه متفاوت خودش را دارد. مستند «پروانه» معرف بانوان موفق، ایثارگر و فعال(مادران و همسران شهید و جانباز) در عرصه‌های علمی، ورزشی، اجتماعی، فرهنگی و... است که با همه رنج‌ها و سختی‌های پیش رو پرواز را انتخاب کرده‌اند و به انجام کارهای بزرگ فکر می‌کنند. این مستند از شبکه پنج پخش می‌شود. منا اورعی، تهیه‌کننده مجموعه مستند «پروانه» درباره عنوان مستند بیان می‌کند: فکر می‌کنم زنان قصه ما شبیه ماجرای پروانه‌شدن هستند. یعنی در ابتدا پیله بودن و بعد تلاش و چالشی که با آن مواجه هستند شبیه به رهاشدن پروانه است. سیر تولد پروانه به نظرم به زندگی و سختی‌هایی که این زنان در طول زندگی تحمل کرده بودند شباهت داشت. چون زنان قصه ما چند چالش داشتند. همین زن‌بودن سخت است. هم باید در خانه مادر یا همسر باشی و هم در اجتماع به عنوان یک زن فعالیت کنی و موفق باشی. زنان قصه ما در کنار این مساله چالش دیگری هم داشتند. 

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: برنامه های تلویزیونی سریالی سیما

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۸۸۰۸۰۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!

      داستان کوتاه

      مریم رحمَنی

       یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجره‌ی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیده‌ام.مثل وقت‌هایی که خواب می‌بینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمی‌توانم از هم تفکیک کنم.

   پرده‌ی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بی‌اختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانه‌ام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشم‌هایم بسته نمی‌شد و مدام تصویر مردی قوی هیکل می‌آمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر من و جمشيد ایستاده و... . هی چشم‌هایم را باز می‌کردم و سعی می‌کردم با تکان خوردن جمشيد را بیدار کنم، اما حالا بعد از گذشت یازده سال دیگر فهميده بودم این شکل خروپف کردن پشت سرش خواب عمیقی است که با این تکان‌ها، حتی با افتادن احتمالا یک هیکل درشت مردانه توی حیاط نمی‌شود بیدارش کرد. 

  نور چراغ توی حیاط هی خاموش و روشن می‌شد و داشتم فکر می‌کردم کاش برای عوض کردنش بیشتر پافشاری کرده بودم یا لااقل خودم می‌رفتم یک لامپ می‌خریدم و خودم عوضش می‌کردم، حالا مگر عوض کردن یک لامپ چقدر کار دارد که من این چیزها را بیاندازم گردن جمشید و او هم هربار با گفتن جمله‌ی "چقدر جدیدا حساس شدی"، از زیرش شانه خالی کند و مثلا بگوید فعلا که نور دارد! 

  لای پنجره باز بود و سوز تندی می‌آمد توی اتاق که برای هوای اردیبهشت ماه زیادی سرد بود. بالاپوشم را از روی پشتی صندلی برداشتم و انداختم روی دوشم. 

   برگ‌های درخت اکالیپتوس توی خیابان که نصفش کشیده شده بود توی حیاط خانه‌ی ما، همین‌طور داشتند تکان می‌خوردند و یک صدای خش‌خش ریزی توی هوا می‌رقصید. 

   بوی دود سیگار از کنار بینی‌ام رد شد و بی‌هوا سرم را بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلوده‌ی مرکز شهر و وسط این‌همه شلوغی کمتر پیش‌ می‌آید ماه را گوشه‌ای از آسمان ببینم. با زن همسایه‌ی طبقه‌ی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار می‌کشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آن‌قدرها که تصور می‌کردم باد سردی نمی‌وزید. 

-شما هم خواب‌تون نمیاد؟ 
- یه صدایی از توی حیاط شنیدم، اومدم پی‌اش! 

هم‌زمان گوش تیز کردم که صداهای اطرافم را به‌خاطر بسپارم. 

- من هیچ صدایی نشنیدم! 
-مطمئنید؟ صدای وحشتناک افتادن یه چیزی از پشت بوم بود.
 
کلمه‌ی پشت بام در لحظه روی زبانم چرخید وگرنه اصلا چه می‌دانستم آن "چیز" احتمالا سنگین از کجا افتاده روی زمين. 


به شازده کوچولو فکر کردم و دوباره فکر کردم آن صدا برای شازده کوچولو بودن زیادی بزرگ بود. 

زن گفت: چای یا قهوه می‌خورید؟ 
گفتم: این موقع شب نه! خوابم می‌پرد و تا صبح باید داستان‌سرایی کنم! 
از حرف خودم خندیدم و گمان کردم حرف بامزه‌ای زده‌ام، چهره‌ی بی‌تفاوت زن از آن فاصله و زیر نور کم رمق ماهی که اصلا نمی‌دانستم کجاست خنده‌ام را جمع کرد و دوباره بالاپوشم را از دو طرف کشیدم به خودم. 

زن گفت: شب‌ها خیلی طولانی‌اند. 
و دیدم که سیگار دیگری روشن کرد. روی نیمکت کهنه‌ی وسط حیاط نشستم تا راحت‌تر بتوانم به حرف‌هایش گوش کنم. گردنم درد گرفته بود.
-شاید بهتر باشد از اول غروب دیگر چای یا قهوه نخورید! 

-پس چکار کنم؟ 
- من و همسرم فیلم می‌بینیم. گاهی بازی می‌کنیم. منچ و مارپله. 

دوباره خندیدم و دوباره خنده‌ام را و بالاپوشم را جمع کردم. 
- فیلم‌های توی خیابان را هر روز می‌بینم. فیلم زندگی خودم را هرشب مرور می‌کنم. فیلم به چه کارم می‌آید. 

داشت لابلای برگ‌های اکالیپتوس دنبال چیزی می‌گشت. 
- ها... بیا... اومد بالاخره

-چی اومد؟ 
-ماه! خودتم داشتی دنبالش می‌گشتی.

از روی نیمکت بلند شدم و آمدم نزدیک ساختمان روی پنجه‌ی پا و دیدمش. عینکم را نزده بودم و چیزی که می‌دیدم مجموعه‌ای ابری از نور زرد بود. خب همین هم غنیمت بود. اینکه من درست نمی‌دیدمش دلیل بر درست نبودنش نبود. 

-قشنگه.. نه؟ 
-خیلی 

-فکر کن یه چیز گرد خیلی بزرگ وسط آسمون همینجور معلق وایساده، خود تو هم روی یه چیز گرد خیلی بزرگِ معلق وایسادی! اون تو رو نگاه می‌کنه، تو اونو. 

صدای گوشخراش یک موتور سیکلت برای چند لحظه ارتباط کلامی ما را قطع  کرد. 

دستم را گذاشتم پشت گردنم و پرسیدم: شما صدای افتادن چیزی را از آسمان نشنیدید؟ 
- شاید شازده کوچولو بوده و با صدای بلندی خندید. آن‌قدر صدای خنده‌اش بلند شد که فکر کردم حتما جمشيد از خواب می پرد.
 
-برای صدای شازده‌کوچولو زیادی بزرگ بود آخه
-گفتی قهوه نمی‌خوری؟ 
حتی منتظر جوابم نماند. پنجره را بست و چراغ را خاموش کرد. 

یک برگ اکالیپتوس از روی زمين برداشتم و با دستم خردش کردم. بوی عجيبی دارد و هربار که همچین بوهایی به هم می‌خورد تصمیم‌های عجیبی برای خانه‌داری می‌گیرم. مثلا اینکه چند برگ ازش بچینم و ببرم خانه و شب‌ها دم‌نوش‌های خوشمزه درست کنم. یا این‌که فردا عصر حتما کیک هویج درست می‌کنم و برای همسایه‌ی طبقه‌ی بالا می‌برم و باهاش دوست می‌شوم. یا از این به بعد حتما توی قوری چای عناب می‌ریزم. 

برگ‌ها را از توی دستم ریختم کف حیاط. 

توی آشپزخانه صدای سوت کتری بلند شد. جمشيد با قیافه‌ی یک قاتل فراری نشسته بود پشت میز و یک صدای ممتد زشت را با جعبه‌ی خالی کبریت در می‌آورد و هی زیر لب می‌گفت انگار یه دسته غاز وحشی حمله کردن تو اتاق خواب! صدای کشیده شدن پایه‌ی صندلی از جایم پراند و جمشيد درست روی لبه‌ی درگاهی آشپزخانه رویش را به‌سمتم برگرداند و گفت: یادته گفته بودی وقتی بچه بودی یه دسته غاز وحشی از وسط کوچه‌تون رد شدن و تو ترسیدی؟ 

گفتم آره. اولین‌بار بود که یکی از بچه‌های کوچه داشت ماجرای قتل اميرکبير توی حمام فین رو تعریف می‌کرد. 

- و تو فکر کردی قاتل‌های امیرکبیر حمله کردن! 
قهقهه زد و محکم خورد به در آشپزخانه. از صدای کوبیده شدن در به دیوار تکان سختی خوردم و پشت گردنم تیر کشید. 

بعد خودش را جمع کرد و صورتش را جدی کرد و گفت:
-حق داشتی! حمله‌ی غازهای وحشی خیلی ترسناکه! 

قوطی نسکافه و جعبه‌ی چای کیسه‌ای کنار هم و هر دستم روی یکی‌شان. 
یا باید چای می‌خوردم یا یک قهوه‌ی فوری.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • فراخوان جایزه داستان و بازآفرینی منتشر شد
  • داستان شفافیت؛ قسمت اول
  • سیمینی که دانشور بود
  • بدترین فیلم‌های ترسناک تاریخ سینما!
  • کدام کتاب «سروش صحت» باعث صف طولانی در اصفهان شد؟
  • آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!
  • داستان تیتراژ سریال دلیران تنگستان
  • داستان تیتراژ سریال«دلیران تنگستان»/ وقتی موسیقی ایرانی محترم است
  • «دیدار در سنگلج» محصول شبکه مستند
  • داستان عاشقانه سمی یک پروانه!